Behtar Academy
مثلث کارپمن: از نظریه تحلیل تراکنشی تا تئوری انتخاب و واقعیت درمانی
آگوست 7, 2024

مثلث کارپمن: از نظریه تحلیل تراکنشی تا تئوری انتخاب و واقعیت درمانی

مثلث کارپمن: از نظریه تحلیل تراکنشی تا تئوری انتخاب و واقعیت درمانی

 

معرفی مثلث کارپمن

مثلث کارپمن، که توسط دکتر استفان کارپمن در سال 1968 معرفی شد، یکی از مفاهیم کلیدی در تحلیل تراکنشی است که به تحلیل دینامیک‌های پیچیده تعاملات انسانی می‌پردازد. این مدل سه نقش اصلی را در تعاملات بین فردی مشخص می‌کند: قربانی، ناجی، و آزارگر. این نقش‌ها به طور متقابل و در چارچوبی منفی با یکدیگر تعامل دارند که می‌تواند به تکرار الگوهای ناسالم در روابط منجر شود.

تاریخچه و توضیح مختصر

استفان کارپمن، یکی از شاگردان اریک برن، بنیان‌گذار تحلیل تراکنشی، این مدل را برای توضیح الگوهای رفتاری در داستان‌ها و تعاملات روزمره ایجاد کرد. او این مدل را “مثلث درام” نامید زیرا هر نقش (قربانی، ناجی، آزارگر) به نوعی دراماتیک و ناپایدار است و تمایل دارد تا به چرخه‌ای از تعاملات منفی منجر شود. طبق مقاله‌ی “Fairy Tales and Script Drama Analysis” که توسط کارپمن در سال 1968 منتشر شد، این مدل به طور گسترده‌ای در روانشناسی و مشاوره مورد استفاده قرار گرفته است.

نقش‌های مثلث کارپمن

1. قربانی:

فردی که احساس می‌کند توانایی کنترل موقعیت‌های زندگی خود را ندارد و دیگران مسئول مشکلات او هستند. قربانی معمولاً احساس بی‌کفایتی، ناامیدی و درماندگی می‌کند. به گفته‌ی کارپمن، این نقش در تعاملات انسانی بسیار شایع است و می‌تواند به راحتی به نقش‌های دیگر منتقل شود.

2. ناجی:

فردی که مداخله می‌کند تا مشکلات قربانی را حل کند، حتی زمانی که کمک او لازم یا مورد استقبال نباشد. ناجی به دیگران نیاز دارد تا احساس ارزشمندی کند و اغلب از مسئولیت‌های شخصی خود غافل می‌شود. این نقش در مطالعات متعدد، از جمله مقالات منتشر شده در “Transactional Analysis Journal” توسط هاکر و جاکوبز بررسی شده است.

3. آزارگر:

فردی که دیگران را مقصر می‌داند و اغلب با انتقاد و سرزنش به دیگران واکنش نشان می‌دهد. آزارگر احساس قدرت و کنترل می‌کند ولی در عین حال، به نارضایتی و تضاد دامن می‌زند. این نقش نیز در مطالعات تحلیل تراکنشی مورد بررسی قرار گرفته است و توسط محققانی نظیر پاسترناک و فاین توصیف شده است.

 

این نقش‌ها به طور متقابل در تعاملات بین فردی تغییر می‌کنند و فرد می‌تواند از یک نقش به نقش دیگر منتقل شود. این انتقالات معمولاً منجر به ایجاد درام و تنش بیشتر در روابط می‌شود. طبق مقاله‌ی “The Drama Triangle in the Treatment of Domestic Violence” که توسط هاکر در سال 2000 منتشر شده است، این نقش‌ها می‌توانند به شکل‌گیری الگوهای ناسالم در روابط بینجامند.

 

مثلث کارپمن

 

تحلیل تراکنشی و مثلث کارپمن

ارتباط تحلیل تراکنشی با مثلث کارپمن

تحلیل تراکنشی، یک نظریه روانشناختی است که توسط اریک برن در دهه 1950 توسعه یافت و به بررسی و تحلیل الگوهای تعاملات بین فردی می‌پردازد. در این چارچوب، تحلیل تراکنشی به افراد کمک می‌کند تا الگوهای رفتاری و نقش‌های خود در تعاملات روزمره را شناسایی کنند و از تکرار الگوهای ناسالم جلوگیری کنند. مثلث کارپمن یکی از ابزارهای کلیدی در تحلیل تراکنشی است که به تحلیل نقش‌های منفی در تعاملات انسانی کمک می‌کند.

طبق گفته استیون کارپمن در مقاله “Fairy Tales and Script Drama Analysis” که در سال 1968 منتشر شد، مثلث کارپمن از دل تحلیل تراکنشی به وجود آمده است و به بررسی نقش‌های قربانی، ناجی و آزارگر می‌پردازد. کارپمن معتقد است که این نقش‌ها به‌طور متقابل و در چارچوبی منفی با یکدیگر تعامل دارند و می‌توانند به تکرار الگوهای ناسالم در روابط منجر شوند.

توضیح چگونگی شکل‌گیری مثلث کارپمن در تعاملات انسانی

در تحلیل تراکنشی، افراد از طریق تعاملات خود به سه نقش اصلی مثلث کارپمن وارد می‌شوند:

1. قربانی:

فردی که احساس بی‌کفایتی و ناامیدی دارد و دیگران را مسئول مشکلات خود می‌داند. این نقش باعث می‌شود فرد احساس کند که توانایی کنترل زندگی خود را ندارد و به طور مداوم در جستجوی کمک از دیگران است. این نقش در مطالعات متعددی مانند مقاله‌ی “Victims, Persecutors and Rescuers: A Challenge to Police Performance” که توسط مک‌داول در سال 1975 منتشر شد، مورد بررسی قرار گرفته است.

2. ناجی:

فردی که مداخله می‌کند تا مشکلات قربانی را حل کند، حتی زمانی که کمک او لازم یا مورد استقبال نباشد. ناجی به دیگران نیاز دارد تا احساس ارزشمندی کند و اغلب از مسئولیت‌های شخصی خود غافل می‌شود. طبق مقاله‌ی “The Drama Triangle in the Treatment of Domestic Violence” که توسط هاکر در سال 2000 منتشر شده است، نجات‌دهنده با ارائه کمک‌های نالازم باعث تقویت نقش قربانی در دیگران می‌شود.

3. آزارگر:

فردی که دیگران را مقصر می‌داند و اغلب با انتقاد و سرزنش به دیگران واکنش نشان می‌دهد. آزارگر احساس قدرت و کنترل می‌کند ولی در عین حال، به نارضایتی و تضاد دامن می‌زند. مقاله‌ی “An Empirical Test of the Drama Triangle” که توسط پاسترناک و فاین در سال 1984 منتشر شده است، نقش آزارگر را به‌عنوان عاملی برای ایجاد تنش و تعارض در روابط توصیف می‌کند.

مثلث کارپمن به ما کمک می‌کند تا الگوهای رفتاری خود و دیگران را شناسایی کنیم و از تکرار الگوهای منفی در تعاملات روزمره جلوگیری کنیم. با فهمیدن این نقش‌ها، می‌توانیم بهبود روابط بین فردی و کاهش درام‌های ناسالم را تجربه کنیم. در ادامه، به بررسی چگونگی استفاده از تئوری انتخاب و رویکرد واقعیت درمانی برای خروج از مثلث کارپمن خواهیم پرداخت.

 

مثلث کارپمن

 

تئوری انتخاب، واقعیت درمانی و خروج از مثلث کارپمن

معرفی تئوری انتخاب ویلیام گلسر

تئوری انتخاب، که توسط دکتر ویلیام گلسر توسعه یافته است، یک رویکرد روانشناختی است که بر اساس این باور بنا شده که تمامی رفتارهای ما انتخابی هستند و ما مسئولیت کامل انتخاب‌هایمان را داریم. این نظریه تاکید دارد که رفتارهای ما برای برآورده کردن پنج نیاز اساسی انجام می‌شود: عشق و تعلق، قدرت و موفقیت، آزادی، تفریح، و بقا. طبق گفته گلسر در کتاب “Choice Theory: A New Psychology of Personal Freedom“، این نیازها انگیزه‌های اصلی پشت تمام رفتارهای انسانی هستند.

اصول واقعیت درمانی

واقعیت درمانی، که توسط دکتر ویلیام گلسر توسعه یافته است، یک رویکرد مبتنی بر تئوری انتخاب است که بر مسئولیت فردی و انتخاب‌های آگاهانه تمرکز دارد. این رویکرد بر این اساس است که افراد می‌توانند رفتارهای خود را تغییر دهند تا نیازهای اساسی خود را به شیوه‌های سالم و مؤثر برآورده کنند. اصول کلیدی واقعیت درمانی عبارتند از:

1. تمرکز بر رفتارهای کنونی:

واقعیت درمانی تأکید دارد که تمرکز اصلی باید بر رفتارهای کنونی و انتخاب‌های فعلی فرد باشد نه بر رویدادهای گذشته. گلسر در کتاب “Reality Therapy: A New Approach to Psychiatry” تأکید می‌کند که “تغییر رفتارهای فعلی کلید بهبود روابط و رفاه شخصی است”.

2. مسئولیت‌پذیری فردی:

این رویکرد معتقد است که هر فرد مسئول انتخاب‌های خود است و می‌تواند با پذیرش مسئولیت خود، زندگی خود را بهبود بخشد. به گفته گلسر، “با پذیرش مسئولیت انتخاب‌های خود، افراد می‌توانند کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشند و روابط بهتری برقرار کنند”.

3. برآورده کردن نیازهای اساسی:

واقعیت درمانی بر این باور است که تمام رفتارهای انسانی به منظور برآورده کردن پنج نیاز اساسی انجام می‌شود: عشق و تعلق، قدرت و موفقیت، آزادی، تفریح و بقا. گلسر در کتاب خود توضیح می‌دهد که “شناسایی و برآورده کردن این نیازها به شیوه‌های سالم، کلید بهبود زندگی و روابط است”.

 نحوه کمک تئوری انتخاب و واقعیت درمانی به افراد برای خروج از نقش‌های مثلث کارپمن

تئوری انتخاب و واقعیت درمانی می‌توانند به افراد کمک کنند تا از نقش‌های منفی مثلث کارپمن خارج شوند و به جای آن نقش‌های مثبت‌تر و سازنده‌تری را در تعاملات بین فردی خود انتخاب کنند. این رویکردها با تمرکز بر انتخاب‌های آگاهانه و مسئولیت‌پذیری فردی، به افراد این امکان را می‌دهند که رفتارهای خود را تغییر دهند و بهبود یابند.

1. خروج از نقش قربانی:

تئوری انتخاب و واقعیت درمانی به قربانیان کمک می‌کنند تا به جای احساس بی‌کفایتی و ناامیدی، مسئولیت رفتارها و انتخاب‌های خود را بپذیرند. با تمرکز بر رفتارهای کنونی و شناسایی نیازهای اساسی، قربانیان می‌توانند به شیوه‌های سالم‌تری نیازهای خود را برآورده کنند و از نقش قربانی خارج شوند. به گفته گلسر، “پذیرش مسئولیت و تمرکز بر انتخاب‌های کنونی می‌تواند به قربانیان کمک کند تا از نقش منفی خود خارج شوند”.

2. خروج از نقش ناجی:

واقعیت درمانی به آزارگر کمک می‌کند تا به جای تمرکز بر حل مشکلات دیگران، به خود و نیازهای شخصی خود توجه کنند. این رویکرد تاکید دارد که ناجی باید به دیگران اجازه دهند تا مسئولیت زندگی و انتخاب‌های خود را بپذیرند. با این تغییر، نجات‌دهنده‌ها می‌توانند از نقش منفی خود خارج شده و به بهبود روابط خود کمک کنند.

3. خروج از نقش آزارگر:

واقعیت درمانی به آزارگر‌ها کمک می‌کند تا به جای سرزنش و انتقاد دیگران، بر بهبود رفتارها و انتخاب‌های خود تمرکز کنند. با پذیرش مسئولیت انتخاب‌های خود و احترام به انتخاب‌های دیگران، آزارگر‌ها می‌توانند تعاملات سالم‌تر و مثبت‌تری با دیگران داشته باشند. گلسر می‌نویسد که “تمرکز بر انتخاب‌های خود و احترام به انتخاب‌های دیگران، کلید خروج از نقش تعقیب‌گر و ایجاد روابط سالم است”.

تئوری انتخاب و واقعیت درمانی به افراد این امکان را می‌دهند که از چرخه‌ی منفی مثلث کارپمن خارج شوند و با پذیرش مسئولیت کامل انتخاب‌های خود، روابطی سازنده‌تر و مثبت‌تر بسازند. با فهمیدن این اصول و به‌کارگیری آنها در زندگی روزمره، می‌توان از درام‌های ناسالم در تعاملات انسانی جلوگیری کرد و به بهبود روابط پرداخت.

 

 

کاربردهای عملی و مثال‌ها

مثال‌های واقعی از کاربرد این نظریه‌ها در مشاوره و روان‌درمانی

برای نشان دادن کاربرد عملی تئوری انتخاب و واقعیت درمانی در مدیریت نقش‌های مثلث کارپمن، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1. مثال 1: مدیریت روابط خانوادگی

در یک جلسه مشاوره خانوادگی، مشاور متوجه می‌شود که اعضای خانواده به‌طور مداوم در نقش‌های قربانی، ناجی و آزارگر قرار می‌گیرند. با استفاده از تئوری انتخاب، مشاور به هر عضو خانواده کمک می‌کند تا نقش خود را شناسایی کند و مسئولیت رفتارهای خود را بپذیرد. به‌عنوان مثال، والدینی که نقش ناجی را ایفا می‌کنند، می‌آموزند که به فرزندان خود اجازه دهند تا با چالش‌های خود مواجه شوند و مسئولیت رفتارهای خود را بر عهده بگیرند. این تغییر نگرش به بهبود روابط خانوادگی و کاهش تنش‌ها منجر می‌شود.

2. مثال 2: مدیریت استرس در محیط کار*

در یک محیط کاری، مدیر یک تیم متوجه می‌شود که کارکنان در نقش‌های مثلث کارپمن گرفتار شده‌اند، که این موضوع به کاهش بهره‌وری و افزایش تنش‌ها منجر شده است. با استفاده از واقعیت درمانی، مدیر به کارکنان کمک می‌کند تا نقش‌های خود را شناسایی کرده و به جای آن مسئولیت رفتارهای خود را بپذیرند. به‌عنوان مثال، کارکنانی که نقش قربانی را ایفا می‌کنند، می‌آموزند که به جای شکایت و ناامیدی، راه‌حل‌هایی برای مشکلات خود پیدا کنند و مسئولیت انتخاب‌های خود را بر عهده بگیرند.

تکنیک‌ها و راهکارهای عملی برای مشاوران

مشاوران می‌توانند از تکنیک‌ها و راهکارهای زیر برای کمک به مراجعان خود در خروج از نقش‌های منفی مثلث کارپمن و بهبود روابط بین فردی استفاده کنند:

1. شناسایی نقش‌ها

مشاوران باید به مراجعان کمک کنند تا نقش‌های خود در مثلث کارپمن را شناسایی کنند. این کار می‌تواند از طریق گفتگو، تحلیل تعاملات گذشته و بررسی الگوهای رفتاری انجام شود.

2. تشویق به پذیرش مسئولیت

مراجعان باید بیاموزند که مسئولیت رفتارها و انتخاب‌های خود را بپذیرند. مشاوران می‌توانند از تئوری انتخاب و اصول واقعیت درمانی برای تقویت این مفهوم استفاده کنند.

3. تمرکز بر رفتارهای کنونی

مشاوران باید مراجعان را تشویق کنند که بر رفتارهای کنونی خود تمرکز کنند و به جای تمرکز بر گذشته، به بهبود روابط و رفتارهای خود بپردازند.

4. توسعه مهارت‌های ارتباطی

مشاوران می‌توانند به مراجعان کمک کنند تا مهارت‌های ارتباطی خود را بهبود بخشند، به‌ویژه مهارت‌هایی مانند گوش دادن فعال، ارتباط مؤثر و حل مسئله. این مهارت‌ها به مراجعان کمک می‌کند تا تعاملات سالم‌تری با دیگران داشته باشند.

5. تعیین اهداف مشخص

مشاوران باید به مراجعان کمک کنند تا اهداف مشخص و قابل اندازه‌گیری برای بهبود رفتارها و روابط خود تعیین کنند. این اهداف باید واقع‌بینانه و قابل دستیابی باشند و به مراجعان کمک کنند تا به تدریج از نقش‌های منفی خود خارج شوند و به سوی تعاملات مثبت‌تر حرکت کنند .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


موسسه‌ی تراپی و توسعه‌ی فردی سی‌او‌سی،
مثلث کارپمن: از نظریه تحلیل تراکنشی تا تئوری انتخاب و واقعیت درمانی،

5 1 vote
Article Rating
guest
2 Comments
Newest
Oldest Most Voted
Inline Feedbacks
View all comments
Hosein
Hosein
5 months ago

ولی چطوری باید نقش قربانی نگیریم؟ خیلی سخته!

حسین کرمی
حسین کرمی
8 months ago

ممنون ازتون

بهتر آکادمی (Behtar Academy) پلتفرمی است برای آشنایی با دانش روان‌شناسی و منابع خودیاری که به شما کمک می‌کند قدم‌های مؤثری به‌سوی زندگی بهتر بردارید. ما معتقدیم رشد و بهبود فردی، حق هر انسانی است و در همین راستا، محتوای آموزشی، کتاب‌ها و ابزارهایی کارآمد را گرد هم آورده‌ایم.

کلیه حقوق این سایت متعلق به بهتر آکادمی می باشد

بستن

کالاها

دسته بندی ها

  • ورود با پیامک
  • ورود با رمز
user

emptycart
هیچ محصولی در سبد نیست